ترانه درمورد ماه رمضان و روزه اولیها
ساعت کمحواس من دیشب
زنگ زد بیامان و یکباره
خانه تاریک بود و من در خواب
پاشدم زود مثل فواره
دیدم آرامتر ز من مادر
میرود سوی آشپزخانه
ظرفها را یکییکی آورد
مثل هرروز وقت صبحانه
پدرم از کنار من رد شد
بیصدا بین خواب و بیداری
یادم آمد که ماه، ماه خداست
بعد از آن ماههای تکراری
ساعت و صبح و وقت غذا
خانه با حال دیگری شده بود
شادی و گرمی با دعای سحر
زندگی رنگ بهتری شده بود
یادم آمد که روزهام باید
هرشب آمادهی سحر باشم
یادم آمد که دوباره ممنون
سفرهی مادر و پدر باشم
ساعت کمحواس من دیشب
زنگ زد بیامان و یکباره
خانه تاریک بود و من در خواب
پاشدم زود مثل فواره
دیدم آرامتر ز من مادر
میرود سوی آشپزخانه
ظرفها را یکییکی آورد
مثل هرروز وقت صبحانه
پدرم از کنار من رد شد
بیصدا بین خواب و بیداری
یادم آمد که ماه، ماه خداست
بعد از آن ماههای تکراری
ساعت و صبح و وقت غذا
خانه با حال دیگری شده بود
شادی و گرمی با دعای سحر
زندگی رنگ بهتری شده بود
یادم آمد که روزهام باید
هرشب آمادهی سحر باشم
یادم آمد که دوباره ممنون
سفرهی مادر و پدر باشم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه