حال مادرم خوب نیست. باید مراقبش باشم و برایش شعر بخوانم.
حال مادر خوب نیست
بازهم تب کرده است
در اتاقش طفلکی
صبح را شب کرده است
شام او یک کاسه سوپ
با کمی جوشانده بود
خسته بود و بازهم
کارهایش مانده بود
گفتم امشب شسته ام
ظرف های شام را
گردگیری می کنم
خانه را هم بی صدا
استراحت کن شما
در اتاقت باز هم
گفت مادر زیر لب
زنده باشی دخترم
حال مادر خوب نیست
بازهم تب کرده است
در اتاقش طفلکی
صبح را شب کرده است
شام او یک کاسه سوپ
با کمی جوشانده بود
خسته بود و بازهم
کارهایش مانده بود
گفتم امشب شسته ام
ظرف های شام را
گردگیری می کنم
خانه را هم بی صدا
استراحت کن شما
در اتاقت باز هم
گفت مادر زیر لب
زنده باشی دخترم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه