یه بستنی بود یه آرزویی داشت. بشنوید.
یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه دونه بستنی بود
بستنی آرزو داشت
پیش آدما بره
پارک و سینما بره
یه روز از تو یخچالش
بیرون پرید
بجهای بستنی رو دید و خرید
رفت تو پارک نشست و خورد
چوبشو گذاشت جیبش سینما برد
این شعر از کتاب «گلی بود گلی نبود»، از نشر کتاب نبات انتخاب شدهاست.
یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه دونه بستنی بود
بستنی آرزو داشت
پیش آدما بره
پارک و سینما بره
یه روز از تو یخچالش
بیرون پرید
بجهای بستنی رو دید و خرید
رفت تو پارک نشست و خورد
چوبشو گذاشت جیبش سینما برد
این شعر از کتاب «گلی بود گلی نبود»، از نشر کتاب نبات انتخاب شدهاست.
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه