یه شعر برای یه قصه... .
یکی بود یکی نبود
زیر گنید کبود
قصهای بود که هنوز کتاب نداشت
غصه داشت و خواب نداشت
قصه خط و رنگ نداشت
عکسای قشنگ نداشت
تا یه روز پرید تو حوض نقاشی
خودشو اونجا نوشت کاشی به کاشی
ماهیها قصه رو وقتی شنیدن
زود براش عکسای رنگی کشیدن
قصه خوشحال شد و موند تو حوض آب
شد برای حوض و ماهیها کتاب
یکی بود یکی نبود
زیر گنید کبود
قصهای بود که هنوز کتاب نداشت
غصه داشت و خواب نداشت
قصه خط و رنگ نداشت
عکسای قشنگ نداشت
تا یه روز پرید تو حوض نقاشی
خودشو اونجا نوشت کاشی به کاشی
ماهیها قصه رو وقتی شنیدن
زود براش عکسای رنگی کشیدن
قصه خوشحال شد و موند تو حوض آب
شد برای حوض و ماهیها کتاب
کاربر مهمان