- 3052
- 1000
- 1000
- 1000
روانشناسی در مکتبخانه
قدیم ترها مدرسه نبود و بچه ها برای یادگرفتن سواد و دانش، به مکتبخانه می رفتند.
میرزای کتابدار، مکتبخانه دار بود. او به بچه ها درس می داد اما خیلی بد اخلاق بود. بچه ها را کتک می زد و نامهربان بود.
بچه ها هم همیشه آرزو می کردند تا میرزا بیمار شود و مکتبخانه تعطیل شود. اما انگار قرار نبود میرزای بداخلاق هیچ وقت بیمار شود.
برای همین یکی از بچه ها که از بقیه باهوش تر بود فکری به سرش زد و نقشه ای کشید. او می خواست هر طور که شده مکتبخانه را برای یکی دو روز هم که شده تعطیل کند ...
میرزای کتابدار، مکتبخانه دار بود. او به بچه ها درس می داد اما خیلی بد اخلاق بود. بچه ها را کتک می زد و نامهربان بود.
بچه ها هم همیشه آرزو می کردند تا میرزا بیمار شود و مکتبخانه تعطیل شود. اما انگار قرار نبود میرزای بداخلاق هیچ وقت بیمار شود.
برای همین یکی از بچه ها که از بقیه باهوش تر بود فکری به سرش زد و نقشه ای کشید. او می خواست هر طور که شده مکتبخانه را برای یکی دو روز هم که شده تعطیل کند ...
از ایرانصدا بشنوید
داستان های کهن ایرانی را بخوانید و لذت ببرید
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان