رئوف مرد مومن و پاکی بود و به کسی بدی نمی کرد.
رئوف از مال دنیا یک خانه، یک مزرعه و یک گاو داشت.روزها به مزرعه می رفت و موقع برگشتن از مزرعه از جاده ای عبور می کرد که بسیار زیبا بود. رئوف اصلا از راه خسته نمی شد.
یک روز متوجه شد که دزدی بدجنس دنبال اوست. یک موجود قد بلند و وحشتناک هم پشت سر دزد بود. دزد ترسید و خواست جیغ بکشد که آن موجود انگشتش را روی دهان دزد گذاشت و گفت ساکت شو. دزد گفت: تو کی هستی؟ موجود زشت گفت: من دیو هستم
دزد پرسید: می خواهی گاو رئوف را بدزدی؟ موجود زشت گفت: نه من دزد نیستم. فقط می خواهم رئوف را بکشم ...
رئوف از مال دنیا یک خانه، یک مزرعه و یک گاو داشت.روزها به مزرعه می رفت و موقع برگشتن از مزرعه از جاده ای عبور می کرد که بسیار زیبا بود. رئوف اصلا از راه خسته نمی شد.
یک روز متوجه شد که دزدی بدجنس دنبال اوست. یک موجود قد بلند و وحشتناک هم پشت سر دزد بود. دزد ترسید و خواست جیغ بکشد که آن موجود انگشتش را روی دهان دزد گذاشت و گفت ساکت شو. دزد گفت: تو کی هستی؟ موجود زشت گفت: من دیو هستم
دزد پرسید: می خواهی گاو رئوف را بدزدی؟ موجود زشت گفت: نه من دزد نیستم. فقط می خواهم رئوف را بکشم ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان از مجموعه داستانهای کهن(کلیله و دمنه) انتخاب شده است و به زبان کودکان بازنویسی شده است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
تا کنون نظری ثبت نشده است