جوانی روستایی بود که شکار را خیلی دوست داشت. او عاشق اسب سواری بود و یک سگ شکاری هم داشت.
جوان سگش را خیلی دوست داشت. یک روز جوان به شکار رفت و آهویی را با تیر زد. سگ به دنبال آهو رفت اما آهو از دست سگ فرار کرد. آن روز جوان و سگ بدون شکار به خانه برگشتند.
جوان گربه ای زرنگ هم داشت که نامش پرند بود. او دیده بود که پرند خودش را به خواب می زند تا موش شکار کند.
وقتی به خانه برگشت ناگهان از پنجره گنجشکی وارد اتاق شد. گنجشک خودش را به در و دیوار می زد تا از اتاق بیرون برود. اما تا خواست از پنجره بیرون برود گربه جستی زد و گنجشک را زخمی کرد. مرد جوان از این کار گربه خیلی خوشش آمد و تصمیم گرفت او را به جای سگ به شکار ببرد ...
جوان سگش را خیلی دوست داشت. یک روز جوان به شکار رفت و آهویی را با تیر زد. سگ به دنبال آهو رفت اما آهو از دست سگ فرار کرد. آن روز جوان و سگ بدون شکار به خانه برگشتند.
جوان گربه ای زرنگ هم داشت که نامش پرند بود. او دیده بود که پرند خودش را به خواب می زند تا موش شکار کند.
وقتی به خانه برگشت ناگهان از پنجره گنجشکی وارد اتاق شد. گنجشک خودش را به در و دیوار می زد تا از اتاق بیرون برود. اما تا خواست از پنجره بیرون برود گربه جستی زد و گنجشک را زخمی کرد. مرد جوان از این کار گربه خیلی خوشش آمد و تصمیم گرفت او را به جای سگ به شکار ببرد ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان برای بچه های سالهای ابتدایی دبستان مناسب است
این داستان با روایتهای دیگری هم در سایت موجود است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان