روزی که بابا توی جیبم بود

روزی که بابا توی جیبم بود

  • 2 قطعه
  • 26:08 مدت زمان
  • 131 دریافت شده
راوی: راحله قاسمی جو
قالب: روایی
دسته‌بندی: کودک
بابا روی میز تحریرم بود. بابا یواشکی اومده بود. قرار بود فردا با من به مدرسه بیاد.


فردا صبحونه خوردم و روپوشم رو پوشیدم و عکس کوچولوی بابام رو گذاشتم توی جیبم. بعد هم با بابا رفتیم بیرون.

سر راه به یه مغازه رسیدیم. یه لباس پشت شیشه‌ی مغازه بود که دلم می‌خواست اون رو بخرم، ولی بابا که نمی‌تونست برام بخره.

آخه پول نداشت. اما بازم خوشحال بودم که با بابام دارم می‌رم مدرسه.

حالا توی مدرسه‌ هستم، با بابام. هیچ بابایی اونجا نبود، فقط بابای من بود. آره. فقط بابای من! آخ جون... .

از ایرانصدا بشنوید

عسل کوچولو باباش رو از دست داده. بابای عسل شهید شده. عسل یه روز تصمیم می‌گیره با عکس باباش بره مدرسه. آره بچه‌ها! اون روز بابای عسل باهاش به مدرسه رفت، ولی فقط عسل اون رو می‌دید.

امتیاز

کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان

5

محتوا و داستان

2

فصل ها

مشخصات کتاب گویا

سایر مشخصات

دیدگاه خود را بنویسید نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    عالی😢😢😢
  • کاربر مهمان
    ناراحت کننده بود
  • کاربر مهمان
    عالی هست🥺
  • کاربر مهمان
    کاربر مهمان
    عالي هست🥺
    خیلی قبل تر ها، بچه هایی بودند که دنیا رو اینجوری تجربه کردند. به امید روزی که هیچ جا جنگ نباشه.
  • کاربر مهمان
    واقعا ناراحت کننده بود 🥺 از همه کسانی که برای ایران شهید شدند ممنونم❤️

تصاویر

دسترسی سریع