- 8868
- 1000
- 1000
- 1000
روباه دم بریده و خاله پیرزن
روباهی بود زبر و زرنگ با دم قشنگ. یک روزآقا روباهه ازجنگل بیرون آمد و به طرف مزرعه ای که در آن جا بود رفت تا شکمی از عزا در بیاورد.
آقا روباهه رفت تا در گوشه ای از مزرعه به کلبه خاله پیرزن رسید. جلو در کلبه یک سنگ دانه قیمتی افتاده بود. روباه پیش خودش گفت: شاید یک روز به دردم بخورد پس آن را برداشت و در گوشه ای زیر خاک قایم کرد. آن وقت توی کلبه خاله پیرزن سرک کشیدیک کاسه پر از شیر دید ...
آقا روباهه رفت تا در گوشه ای از مزرعه به کلبه خاله پیرزن رسید. جلو در کلبه یک سنگ دانه قیمتی افتاده بود. روباه پیش خودش گفت: شاید یک روز به دردم بخورد پس آن را برداشت و در گوشه ای زیر خاک قایم کرد. آن وقت توی کلبه خاله پیرزن سرک کشیدیک کاسه پر از شیر دید ...
از ایرانصدا بشنوید
این داستان با روایت خاله نرگس (آزاده آل ایوب) مناسب گرو ه سنی پیش دبستان و قبل از آن است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان