در دوران قدیم پادشاهی زندگی می کرد که رابطه ی خوبی با مردم نداشت.
روزی پادشاه روی تختش تکیه داده بود و با اطرافیانش بلند بلند می خندید.
منشی پادشاه پیش پادشاه آمد و گفت منجم باشی به دربار آمده و حرف مهمی دارد که باید به پادشاه بگوید.
پادشاه اصلا دوست نداشت منجم باشی را ببیند اما منشی گفت که باید او را ببینید چون موضوع مهمی در بین است.
شاه با دیدن منجم باشی خود را ناراحت نشان داد ...
روزی پادشاه روی تختش تکیه داده بود و با اطرافیانش بلند بلند می خندید.
منشی پادشاه پیش پادشاه آمد و گفت منجم باشی به دربار آمده و حرف مهمی دارد که باید به پادشاه بگوید.
پادشاه اصلا دوست نداشت منجم باشی را ببیند اما منشی گفت که باید او را ببینید چون موضوع مهمی در بین است.
شاه با دیدن منجم باشی خود را ناراحت نشان داد ...
از ایرانصدا بشنوید
این قصه برای دبستانی ها مناسب است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان