زبل خان در خانه نشسته بود ونقشه می کشید که هر روز به یک نفر کمک کند.
زبل خان اول به خاله پیرزن کمک کرد تا به آن طرف خیابان برود. خاله پیرزن هم به او چند تا پرتقال داد.
بعد زبل خان به عمو پیر مرد مغازه دار هم در خالی کردن بار کمک کرد. او از کمک کردن به دیگران لذت می برد ...
زبل خان اول به خاله پیرزن کمک کرد تا به آن طرف خیابان برود. خاله پیرزن هم به او چند تا پرتقال داد.
بعد زبل خان به عمو پیر مرد مغازه دار هم در خالی کردن بار کمک کرد. او از کمک کردن به دیگران لذت می برد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
11:43
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان