سجاد کوچولوی قوی

  • 1 قطعه
  • 12:39 مدت زمان
  • 68 دریافت شده
چندروزی بود که مادربزرگ به خونه‌ی دخترش اومده بود. مادربزرگ دو تا نوه‌ی خوب و باادب داشت؛ اسم یکی‌شون «سجاد» و اون یکی «مریم» بود. اون روز مادربزرگ چادر سفیدِ گُل‌گُلیش رو به کمرش بست و گلدونای خالی رو جابه‌جا می‌کرد که... .
کودکان با شنیدن این داستان، هم یاد می‌گیرن که «مهربونی کردن» خیلی خوبه، و هم اینکه هیچ وقت نباید به وسایل کسی بدون اجازه دست بزنن.

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

دسترسی سریع