چندروزی بود که مادربزرگ به خونهی دخترش اومده بود. مادربزرگ دو تا نوهی خوب و باادب داشت؛ اسم یکیشون «سجاد» و اون یکی «مریم» بود. اون روز مادربزرگ چادر سفیدِ گُلگُلیش رو به کمرش بست و گلدونای خالی رو جابهجا میکرد که... .
کودکان با شنیدن این داستان، هم یاد میگیرن که «مهربونی کردن» خیلی خوبه، و هم اینکه هیچ وقت نباید به وسایل کسی بدون اجازه دست بزنن.
کودکان با شنیدن این داستان، هم یاد میگیرن که «مهربونی کردن» خیلی خوبه، و هم اینکه هیچ وقت نباید به وسایل کسی بدون اجازه دست بزنن.
صداها
-
عنوانزمان
-
12:39
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه