شب رویایی برنامه ایه که هم زمان از اپلیکیشن و سایت ایرانصدا و شبکه تلویزیونی پویا قابل دسترسه. شما می تونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10در شبکه پویا ببینید... با شب رویایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️پسر مهربان امام حسین علیه السلام
شب میلاد امام سجاد علیه السلام بود. پدربزرگ و مادربزرگ به خونه لیلا کوچولو اومده بودن آخه شب عید همه دور هم جمع میشدن ... مادربزرگ هم تصمیم گرفت تا برای بچه ها داستانی از زندگی امام سجاد علیه السلام تعریف کند ...
⭕️صحیفه سجادیه
صحیفه سجادیه کتابیه که به خواهر قرآن معروفه ... این کتاب مجموعه ای از بهترین دعاهاست. دعاهایی که مام سجاد (ع) برای ما به یادگار گذاشن ....
⭕️درخت شادی
آرمین و آرمیتا خواهر و برادر بودند. آنها کنار پنجره ایستاده بودند و به آسمان نگاه می کردند. ناگهان درخت پشت شیشه پر شد از پرتقال های درشت ...
⭕️ سنگین برو، سنگین بیا
دختری بود بعد از آنکه به خانه بخت رفت، هر روز به خانه پدر و مادرش میرفت. مادر هم برای اینکه دختر تازه عروسش بیشتر به خانه و زندگی خودش برسد، یک روز با کنایه و اشاره و با زبانی که دختر ناراحت نشود به او گفت: «سنگین بیا، سنگین برو.» دختر که منظور مادر را نفهمیده بود روز بعد وقتی خواست به خانه مادرش برود، چند سنگ ریزه به گوشه روسریاش بست....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون
کوچولوهای نازنین و دوست داشتنی سلام
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصه ها سفر می کنیم.
همراه شماییم با برنامه شنیدنی «شب رویایی»
*****
⭕️پسر مهربان امام حسین علیه السلام
شب میلاد امام سجاد علیه السلام بود. پدربزرگ و مادربزرگ به خونه لیلا کوچولو اومده بودن آخه شب عید همه دور هم جمع میشدن ... مادربزرگ هم تصمیم گرفت تا برای بچه ها داستانی از زندگی امام سجاد علیه السلام تعریف کند ...
⭕️صحیفه سجادیه
صحیفه سجادیه کتابیه که به خواهر قرآن معروفه ... این کتاب مجموعه ای از بهترین دعاهاست. دعاهایی که مام سجاد (ع) برای ما به یادگار گذاشن ....
⭕️درخت شادی
آرمین و آرمیتا خواهر و برادر بودند. آنها کنار پنجره ایستاده بودند و به آسمان نگاه می کردند. ناگهان درخت پشت شیشه پر شد از پرتقال های درشت ...
⭕️ سنگین برو، سنگین بیا
دختری بود بعد از آنکه به خانه بخت رفت، هر روز به خانه پدر و مادرش میرفت. مادر هم برای اینکه دختر تازه عروسش بیشتر به خانه و زندگی خودش برسد، یک روز با کنایه و اشاره و با زبانی که دختر ناراحت نشود به او گفت: «سنگین بیا، سنگین برو.» دختر که منظور مادر را نفهمیده بود روز بعد وقتی خواست به خانه مادرش برود، چند سنگ ریزه به گوشه روسریاش بست....
******
ادامه این داستان ها رو می تونید توی این قسمت از برنامه بشنوین پس بیاین با هم بریم سراغ برنامه خودتون
صداها
-
عنوانزمان
-
35:51
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه