شب رؤیایی برنامهایه که همزمان از برنامهی کاربردی و پایگاه اینترنتی ایرانصدا و شبکهی تلویزیونی پویا پخش میشه. شما میتونید این برنامه رو از ایرانصدا بشنوید و یا از ساعت 9:30 تا 10 شب در شبکهی پویا ببینید... با شب رؤیایی همراه باشید.
کوچولوهای نازنین و دوستداشتنی سلام.
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم.
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصهها سفر میکنیم.
همراه شماییم با برنامهی شنیدنی «شب رؤیایی».
******
⭕️ برگ کوچولو
برگ طلایی روی شاخهی درخت، تنهای تنها ایستاده بود.
فصل پاییز شده بود و همهی برگها ریخته بودند، اما برگ طلایی بهسختی به شاخه چسبیده بود.
⭕ سلامِت کو موش کوچولو؟
موش کوچولو موش خوبی بود. موش کوچولو توی دلش به همه سلام میکرد؛ برای همین هیچکس صدای او را نمیشنید. او از همه خجالت میکشید... .
⭕ فن آخر
روزی روزگاری، شاگرد کشتیگیری بود که پیش استادش فنهای بسیاری را یاد گرفته بود. استادش هر روز یک فن از کشتی را به او یاد میداد؛ اما فن آخر کشتیگیری را به شاگرد یاد نداد.
شاگرد آنقدر قوی شده بود که میتوانست همهی کشتیگیران را شکست بدهد و پشت همه را به خاک بمالد.
کشتیگیر قصهی ما یک روز، به توانایی خودش مغرور شد و همهجا جار زد که دیگر هیچکس نمیتواند پشت مرا به خاک بمالد. مردم به او گفتند: تو هنوز با استادت که کشتیگیر بزرگی است، کشتی نگرفتهای! اما او گفت: بزرگی استاد من فقط بهخاطر سن و سالش است و من بهراحتی میتوانم او را شکست بدهم.
این خبر به گوش پادشاه رسید و پادشاه تصمیمی گرفت... .
******
ادامهی این داستانها رو میتونید توی این قسمت از برنامه بشنوید. پس بیایین با هم بریم سراغ برنامهی خودتون، شب رؤیایی.
برنامهی «شب رؤیایی»، به تهیهکنندگی آتی جانافشان، در شبکهی رادیویی ایرانصدا، تولید شده است.
کوچولوهای نازنین و دوستداشتنی سلام.
براتون یه عالمه قصه و لالایی داریم.
هر شب، با هم به دنیای خیالی قصهها سفر میکنیم.
همراه شماییم با برنامهی شنیدنی «شب رؤیایی».
******
⭕️ برگ کوچولو
برگ طلایی روی شاخهی درخت، تنهای تنها ایستاده بود.
فصل پاییز شده بود و همهی برگها ریخته بودند، اما برگ طلایی بهسختی به شاخه چسبیده بود.
⭕ سلامِت کو موش کوچولو؟
موش کوچولو موش خوبی بود. موش کوچولو توی دلش به همه سلام میکرد؛ برای همین هیچکس صدای او را نمیشنید. او از همه خجالت میکشید... .
⭕ فن آخر
روزی روزگاری، شاگرد کشتیگیری بود که پیش استادش فنهای بسیاری را یاد گرفته بود. استادش هر روز یک فن از کشتی را به او یاد میداد؛ اما فن آخر کشتیگیری را به شاگرد یاد نداد.
شاگرد آنقدر قوی شده بود که میتوانست همهی کشتیگیران را شکست بدهد و پشت همه را به خاک بمالد.
کشتیگیر قصهی ما یک روز، به توانایی خودش مغرور شد و همهجا جار زد که دیگر هیچکس نمیتواند پشت مرا به خاک بمالد. مردم به او گفتند: تو هنوز با استادت که کشتیگیر بزرگی است، کشتی نگرفتهای! اما او گفت: بزرگی استاد من فقط بهخاطر سن و سالش است و من بهراحتی میتوانم او را شکست بدهم.
این خبر به گوش پادشاه رسید و پادشاه تصمیمی گرفت... .
******
ادامهی این داستانها رو میتونید توی این قسمت از برنامه بشنوید. پس بیایین با هم بریم سراغ برنامهی خودتون، شب رؤیایی.
برنامهی «شب رؤیایی»، به تهیهکنندگی آتی جانافشان، در شبکهی رادیویی ایرانصدا، تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
41:20
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

