مسواک های رنگی در جامسواکی نشسته بودند.
یک شب یک مسواک ناقلا بین مسواک ها آمد. مسواک ها حسابی کار کرده بودند و حسابی دندان بچه ها را تمیز کرده بودند.
او نگاهی به مسواک ها کرد و گفت: اینقدر کار نکنید. ببینید قیافه های تان حسابی به هم ریخته و زشت شده.
یک شب وقتی بچه ها می خواستند مسواک بزنند در جا مسواکی باز نشد که نشد ...
یک شب یک مسواک ناقلا بین مسواک ها آمد. مسواک ها حسابی کار کرده بودند و حسابی دندان بچه ها را تمیز کرده بودند.
او نگاهی به مسواک ها کرد و گفت: اینقدر کار نکنید. ببینید قیافه های تان حسابی به هم ریخته و زشت شده.
یک شب وقتی بچه ها می خواستند مسواک بزنند در جا مسواکی باز نشد که نشد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:26
کاربر مهمان
کاربر مهمان