کفش صورتی توی انباری نشسته بود و غصه می خورد.
کفش صورتی یک روز صدایی شنید.
کفش گفت: کی توی انباری هست؟
خانم موشه گفت: منم. خانم موشه. تازه به این انباری آمده ام.
هوا سرد بود و خانوم موشه می خواست از انباری برود اما کفش صورتی نقشه ای کشید ...
کفش صورتی یک روز صدایی شنید.
کفش گفت: کی توی انباری هست؟
خانم موشه گفت: منم. خانم موشه. تازه به این انباری آمده ام.
هوا سرد بود و خانوم موشه می خواست از انباری برود اما کفش صورتی نقشه ای کشید ...
صداها
-
عنوانزمان
-
12:01
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه