سماور روشن بود و چای داشت دم می کشید. خانه ی علی کوچولو خیلی دوست داشتنی بود.
مادربزرگ علی با آنها زندگی می کرد. علی از خواب بیدار شد و با مادربزرگ صبحانه اش را خورد.
علی بعد از صبحانه سفره را به حیاط برد و تکان داد. پرنده ها از خرده نان های نون سفره خوردند و برای علی آواز خواندند ...
مادربزرگ علی با آنها زندگی می کرد. علی از خواب بیدار شد و با مادربزرگ صبحانه اش را خورد.
علی بعد از صبحانه سفره را به حیاط برد و تکان داد. پرنده ها از خرده نان های نون سفره خوردند و برای علی آواز خواندند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
10:51
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه