یک روز خاله پیرزن به بازار رفت تا گردو بخرد.
او می خواست خورشت فسنجان درست کند.
خاله پیرزن به آقای مغازه دار گفت که گردو می خواهد.
گردوها تا صدای پیززن را شنیدند خودشان را بیرون کشیدند تا خاله پیرزن آنها را بخرد ...
او می خواست خورشت فسنجان درست کند.
خاله پیرزن به آقای مغازه دار گفت که گردو می خواهد.
گردوها تا صدای پیززن را شنیدند خودشان را بیرون کشیدند تا خاله پیرزن آنها را بخرد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:11
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه