هوا آفتابی بود. خرسه از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت با دوستانش کنار رودخانه بروند.
خاله خرسه دوید و دوید تا به زرافه رسید. به زرافه گفت که نهارش را بیاورد تا کنار رودخانه بخورند.
خاله خرسه از میمون هم خواست تا بیاید کنار رودخانه. او هم قبول کرد ...
خاله خرسه دوید و دوید تا به زرافه رسید. به زرافه گفت که نهارش را بیاورد تا کنار رودخانه بخورند.
خاله خرسه از میمون هم خواست تا بیاید کنار رودخانه. او هم قبول کرد ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:47
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه