مانی و میترا

  • 1 قطعه
  • 12:22 مدت زمان
  • 38 دریافت شده
مانی و میترا هر شب با گوش کردن به قصه ی پدر به خواب می رفتند.
یک شب مانی از پدرش خواست تا خودش قصه ی پیش از خواب را بگوید.
پدر هم قبول کرد. مانی گفت: یک کلاغ بود که غار غار می کرد. اما نمی دانست بقیه قصه را چطور باید بگوید ..

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    سلام خیلی داستان کوتاه بود😔😔😔😔
دسترسی سریع