خرسی از میمونک خواست تا زودتر از درخت پایین بیایند چون هوا داشت تاریک می شد.
خرسی خیلی می ترسید اما میمونک می خواست به خرسی کمک کند.
خرسی شروع کرد به گریه کردن و کمک خواستن ...
خرسی خیلی می ترسید اما میمونک می خواست به خرسی کمک کند.
خرسی شروع کرد به گریه کردن و کمک خواستن ...
صداها
-
عنوانزمان
-
13:23
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه