وقتی آدم ضعیفی که به او ظلم و ستم شده، از این ستم خسته میشه و تصمیم میگیره که دیگه مثل گذشته زیر این بار نباشه از این ضربالمثل استفاده میشه که: «اون مرغی که تخم طلا میکرد، مُرد»
آیا میدونید، این ضربالمثل داستانی هم داره؟
ضربالمثل» سخن کوتاه و مشهوری است که به مفهومی عبرت آمیز یا گفتاری نکته آموز اشاره میکند و جای توضیح بیشتر را میگیرد. در برنامه «یک داستان، یک ضربالمثل» به بررسی این قصههای پندآموز میپردازیم. از جمله هزاران ضربالمثل فارسی و ایرانی میتوانیم به ضربالمثل «اون مرغی که تخم طلا میکرد، مُرد» اشاره کنیم. این مثل داستانی دارد.
در روزگاران قدیم پادشاهی به نام «داریوش اول» بر ایران حکومت میکرد. در زمان او اختلافاتی بین دولت ایران و یونان درگرفت. داریوش اول با سپاهیانش به طرف یونان حرکت کرد؛ و توانست در همان مراحل اولیه جنگ پیروز شود. پادشاه یونان «فیلقوس» نام داشت. او برای کم کردن تلفات جنگ مجبور شد که داریوش را پیروز نبرد اعلام کند و شرط او را بپذیرد. فیلقوس تعهد داد که هرسال صد هزار قطعه طلا که هرکدام به اندازه یک تخم مرغ باشد به پادشاه ایران بدهد. چندین سال اوضاع به همین ترتیب سپری شد و تا اینکه حکومت به داریوش سوم رسید، و همچنان سالانه طلای زیادی از کشور یونان به کشور ایران وارد میشد تا اینکه فیلقوس از دنیا رفت و سلطنت به پسرش «اسکندر» رسید. اسکندر جوانی بود شجاع و مانند پدرش با نرمی و مدارا با کسی رفتار نمیکرد. چند ماهی از سلطنت او میگذشت تا اینکه مأموران ایرانی در زمان تعیین شده سالانه خود وارد یونان شدند. بنابر دستور اسکندر طبق معمولِ سالانه، چند روز اول از آنها به بهترین نحو پذیرایی شد و بعد از چند روز به حضور پادشاه رسیدند و گفتند: «پدرتان سالانه صدهزار تخم طلا به دولت ایران باید بپردازد و ما طبق روال هر ساله برای تحویل گرفتن تخم طلا آمدیم.»
اسکندر گفت: «آن مرغی که تخم طلا میکرد، مُرد. مگر شما نمیدانید که پدرم مرده و من جانشین او شدهام و هیچ قصدی ندارم که تخم طلا بذارم؟»
مأموران ایرانی دست خالی به ایران بازگشتند و این قضیه خود سرآغاز جنگهای ایرانیان با اسکندر و کشورگشاییهای اسکندر شد.
آیا میدونید، این ضربالمثل داستانی هم داره؟
ضربالمثل» سخن کوتاه و مشهوری است که به مفهومی عبرت آمیز یا گفتاری نکته آموز اشاره میکند و جای توضیح بیشتر را میگیرد. در برنامه «یک داستان، یک ضربالمثل» به بررسی این قصههای پندآموز میپردازیم. از جمله هزاران ضربالمثل فارسی و ایرانی میتوانیم به ضربالمثل «اون مرغی که تخم طلا میکرد، مُرد» اشاره کنیم. این مثل داستانی دارد.
در روزگاران قدیم پادشاهی به نام «داریوش اول» بر ایران حکومت میکرد. در زمان او اختلافاتی بین دولت ایران و یونان درگرفت. داریوش اول با سپاهیانش به طرف یونان حرکت کرد؛ و توانست در همان مراحل اولیه جنگ پیروز شود. پادشاه یونان «فیلقوس» نام داشت. او برای کم کردن تلفات جنگ مجبور شد که داریوش را پیروز نبرد اعلام کند و شرط او را بپذیرد. فیلقوس تعهد داد که هرسال صد هزار قطعه طلا که هرکدام به اندازه یک تخم مرغ باشد به پادشاه ایران بدهد. چندین سال اوضاع به همین ترتیب سپری شد و تا اینکه حکومت به داریوش سوم رسید، و همچنان سالانه طلای زیادی از کشور یونان به کشور ایران وارد میشد تا اینکه فیلقوس از دنیا رفت و سلطنت به پسرش «اسکندر» رسید. اسکندر جوانی بود شجاع و مانند پدرش با نرمی و مدارا با کسی رفتار نمیکرد. چند ماهی از سلطنت او میگذشت تا اینکه مأموران ایرانی در زمان تعیین شده سالانه خود وارد یونان شدند. بنابر دستور اسکندر طبق معمولِ سالانه، چند روز اول از آنها به بهترین نحو پذیرایی شد و بعد از چند روز به حضور پادشاه رسیدند و گفتند: «پدرتان سالانه صدهزار تخم طلا به دولت ایران باید بپردازد و ما طبق روال هر ساله برای تحویل گرفتن تخم طلا آمدیم.»
اسکندر گفت: «آن مرغی که تخم طلا میکرد، مُرد. مگر شما نمیدانید که پدرم مرده و من جانشین او شدهام و هیچ قصدی ندارم که تخم طلا بذارم؟»
مأموران ایرانی دست خالی به ایران بازگشتند و این قضیه خود سرآغاز جنگهای ایرانیان با اسکندر و کشورگشاییهای اسکندر شد.
صداها
-
عنوانزمان
-
7:18
کاربر مهمان
کاربر مهمان