پس از حمله ی اسکندر به ایران، و از بین رفتن خاندان دارا، تنها یک فرزند از آنان باقی می ماند و به هند می رود و در فقر و تنگدستی زندگی می کند.
سه نسل بعد از آن فرزند پسری به نام ساسان به دنیا می آید. ساسان که بی کار بود روزی داشت از کنار قصر بابک شاه، که شاهی هندی بود رد می شد. او با چوپان بابک شاه گفت و گو کرد و از روزگار خود برایش گفت: چوپان که دست تنها بود ساسان را به عنوان چوپان قبول کرد. بابک شاه کم کم از ساسان خوشش آمد. شاه خواب عجیبی درباره ساسان دید و این خواب چند بار دیگر هم تکرار شد. بابک شاه خوابگزارنش را دعوت کرد تا خوابش را تعبیر کنند ...
سه نسل بعد از آن فرزند پسری به نام ساسان به دنیا می آید. ساسان که بی کار بود روزی داشت از کنار قصر بابک شاه، که شاهی هندی بود رد می شد. او با چوپان بابک شاه گفت و گو کرد و از روزگار خود برایش گفت: چوپان که دست تنها بود ساسان را به عنوان چوپان قبول کرد. بابک شاه کم کم از ساسان خوشش آمد. شاه خواب عجیبی درباره ساسان دید و این خواب چند بار دیگر هم تکرار شد. بابک شاه خوابگزارنش را دعوت کرد تا خوابش را تعبیر کنند ...
از ایرانصدا بشنوید
خواندن و شنیدن تاریخ ایران سبب می شود تا ما از گذشته ی خود بیشتر آگاه شویم و کشورمان را بهتر بشناسیم.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان