ساکنان شهر کجاران بسیار فقیر بودند.
در این شهر تعداد مردها از زن ها کمتر بود برای همین دخترها هم کار می کردند. آنها نخ ریسی می کردند.
دخترها روزها به کوهی که پر از بوته های پنبه بود می رفتند.
در این شهر، مردی بود به نام هفت واد که هفت پسر داشت. او یک دختر هم داشت. دختر هفت واد هم هر روز به دامنه ی کوه می رفت تا نخ ریسی کند. او خیلی کار می کرد اما پدرش اصلا به او توجهی نمی کرد و فقط به برادرهایش توجه داشت.
دختر هفت واد اما دوستان مهربان و خوبی داشت.
یک روز که دخترها داشتند نهار فقیرانه شان را می خوردند، اتفاق عجیبی افتاد ...
در این شهر تعداد مردها از زن ها کمتر بود برای همین دخترها هم کار می کردند. آنها نخ ریسی می کردند.
دخترها روزها به کوهی که پر از بوته های پنبه بود می رفتند.
در این شهر، مردی بود به نام هفت واد که هفت پسر داشت. او یک دختر هم داشت. دختر هفت واد هم هر روز به دامنه ی کوه می رفت تا نخ ریسی کند. او خیلی کار می کرد اما پدرش اصلا به او توجهی نمی کرد و فقط به برادرهایش توجه داشت.
دختر هفت واد اما دوستان مهربان و خوبی داشت.
یک روز که دخترها داشتند نهار فقیرانه شان را می خوردند، اتفاق عجیبی افتاد ...
از ایرانصدا بشنوید
داستان هفت واد، یکی از داستان های زیبای شاهنامه است که به ما یادآوری می کند که با ایمان به خداوند، از شر اهریمن در امان خواهیم بود.
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان