آن زمان که آفتاب
می رود شود غروب
فکر می کنم به تو
ای خدا خدای خوب
آن زمان که آفتاب
می رود شود غروب
فکر می کنم به تو
ای خدا خدای خوب
فکر می کنم تورا
باید نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
فکر می کنم تورا
باید نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
باز باز می کنم
جا نماز بسته را
میکنم بسوی تو
دستهای خسته را
چون پرنده می شوم
با قنوت دستها
می شوم پر از نماز
می شوم پر از دعا
چون پرنده می شوم
با قنوت دستها
می شوم پر از نماز
می شوم پر از دعا
آن زمان که آفتاب
می رود شود غروب
فکر می کنم به تو
ای خدا خدای خوب
فکر می کنم تو را
باید از نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
فکر می کنم تورا
باید از نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
می رود شود غروب
فکر می کنم به تو
ای خدا خدای خوب
آن زمان که آفتاب
می رود شود غروب
فکر می کنم به تو
ای خدا خدای خوب
فکر می کنم تورا
باید نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
فکر می کنم تورا
باید نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
باز باز می کنم
جا نماز بسته را
میکنم بسوی تو
دستهای خسته را
چون پرنده می شوم
با قنوت دستها
می شوم پر از نماز
می شوم پر از دعا
چون پرنده می شوم
با قنوت دستها
می شوم پر از نماز
می شوم پر از دعا
آن زمان که آفتاب
می رود شود غروب
فکر می کنم به تو
ای خدا خدای خوب
فکر می کنم تو را
باید از نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
فکر می کنم تورا
باید از نماز خواست
هر نیاز خویش را
از تو بی نیاز خواست
کاربر مهمان