یه روز گرم تابستون، حسن نشست تو ایوون
هوا گرم و آفتاب بود، مامان تو خونه خواب بود
صدا زدش: مامان جون! می بری من رو بیرون؟
الان ظهره حسن جون، بیا بیرون از ایوون
این قدر نشین تو آفتاب، بخون کتاب یا بخواب...
یه روز گرم تابستون، حسن نشست تو ایوون
هوا گرم و آفتاب بود، مامان تو خونه خواب بود
صدا زدش: مامان جون! می بری من رو بیرون؟
الان ظهره حسن جون، بیا بیرون از ایوون
این قدر نشین تو آفتاب، بخون کتاب یا بخواب
حسن اومد تو خونه، هی نگرفت بهوونه
حسنه چشاشو باز کرد، به هر طرف نگاه کرد
یه رودخونه پُر از آب، ماهیا در پیچ و تاب
لاک پشتی رو تو آب دید، انگاری داشت خواب می دید!
لاک پشته گفت: حسن جون! تو گرمای تابستون
خیلی خوبه آب تنی، نترس بیا با منی
حسنی توی آب پرید، آب بازی کرد و خندید
حسن به راست نگاه کرد، گُلی اونو صدا کرد
چرخ و فلک می چسبه، گلی سوار اسبه
یه عالمه ستاره، از آسمون می باره
چرخیدن و چرخیدن، ستاره ها رو چیدن
پشت یه ابر سفید، حسن قطاری رو دید
واگن های رنگارنگ، بادکنک های قشنگ
جیغ کشیدن بچه ها، تِرَن می رفت اون بالا
قطار می خوند: هوهو، گل های یاس و شب بو
توی قطار سوارن، شادی برام می یارن
تو ایستگاه بادکنک، حسن ناز و کوچک
پرید پایین از قطار، شد توی بالن سوار
با بادکنک تو هوا، می چرخیدن بچه ها
بادکنک های رنگی، چه بازی قشنگی!
بازی کردند یه عالم، تو آسمونا با هم
حسن حسن کجایی؟ حسن شنید صدایی
حسنی از خواب پرید، یهو مامانی رو دید!
پاشو که خوب خوابیدی، خوابای زیبا دیدی؟
چون از تو هستم راضی، می ریم به شهر بازی
حسنی از جا پرید، مامانشو سِفت بوسید
مامان مهربونم! خیلی ازت ممنونم
هوا گرم و آفتاب بود، مامان تو خونه خواب بود
صدا زدش: مامان جون! می بری من رو بیرون؟
الان ظهره حسن جون، بیا بیرون از ایوون
این قدر نشین تو آفتاب، بخون کتاب یا بخواب...
یه روز گرم تابستون، حسن نشست تو ایوون
هوا گرم و آفتاب بود، مامان تو خونه خواب بود
صدا زدش: مامان جون! می بری من رو بیرون؟
الان ظهره حسن جون، بیا بیرون از ایوون
این قدر نشین تو آفتاب، بخون کتاب یا بخواب
حسن اومد تو خونه، هی نگرفت بهوونه
حسنه چشاشو باز کرد، به هر طرف نگاه کرد
یه رودخونه پُر از آب، ماهیا در پیچ و تاب
لاک پشتی رو تو آب دید، انگاری داشت خواب می دید!
لاک پشته گفت: حسن جون! تو گرمای تابستون
خیلی خوبه آب تنی، نترس بیا با منی
حسنی توی آب پرید، آب بازی کرد و خندید
حسن به راست نگاه کرد، گُلی اونو صدا کرد
چرخ و فلک می چسبه، گلی سوار اسبه
یه عالمه ستاره، از آسمون می باره
چرخیدن و چرخیدن، ستاره ها رو چیدن
پشت یه ابر سفید، حسن قطاری رو دید
واگن های رنگارنگ، بادکنک های قشنگ
جیغ کشیدن بچه ها، تِرَن می رفت اون بالا
قطار می خوند: هوهو، گل های یاس و شب بو
توی قطار سوارن، شادی برام می یارن
تو ایستگاه بادکنک، حسن ناز و کوچک
پرید پایین از قطار، شد توی بالن سوار
با بادکنک تو هوا، می چرخیدن بچه ها
بادکنک های رنگی، چه بازی قشنگی!
بازی کردند یه عالم، تو آسمونا با هم
حسن حسن کجایی؟ حسن شنید صدایی
حسنی از خواب پرید، یهو مامانی رو دید!
پاشو که خوب خوابیدی، خوابای زیبا دیدی؟
چون از تو هستم راضی، می ریم به شهر بازی
حسنی از جا پرید، مامانشو سِفت بوسید
مامان مهربونم! خیلی ازت ممنونم
کاربر مهمان
کاربر مهمان