حسنی می خواد بازی کنه با این مداد و کاغذش
با این کتاب خوبی که هدیه گرفته از باباش
کاغذشو تا می کنه، اینجوری قایق می سازه
دلش می خواد قایقاشو تو آب دریا بندازه...
حسنی می خواد بازی کنه با این مداد و کاغذش
با این کتاب خوبی که هدیه گرفته از باباش
کاغذشو تا می کنه، اینجوری قایق می سازه
دلش می خواد قایقاشو تو آب دریا بندازه
با یه مداد کوچولو، حسنی یه دریا می کشه
ماهیای رنگ و وارنگ، موجای زیبا می کشه
قایق اون تو آب می ره، پایین می ره بالا می ره
همراه موجای بزرگ، تا اون وَر دریا می ره
حالا یه گنجشک قشنگ، با کاغذ و تا می سازه
کاغذشو تا می کنه، براش دو تا پا می سازه
گنجشکه جیک جیک می کنه، جَست می زنه روی دو پا
بال هاشو زود وا می کنه، پَر می کشه می ره هوا
کجا می ره کجا می ره؟ می ره تو قاب نقاشی
می شینه روی پشت بوم گنجشکک اشی مشی
بارون می بارید ریز و ریز، برف می اومد آروم آروم
گنجشکک اشی مشی نشسته بود رو پشت بوم
حسنی صداش زد که آهای! اونجا نشین اشی مشی
سُر می خوری از اون بالا می یوفتی تو حوض نقاشی
پریدنت قصه می شه، قصه پُر غصه می شه
تو سوز و سرما آدما یادت می اُفتن همیشه
گوش نمی داد اشی مشی، جیک و جیک و جیک آواز می خوند
برفا رو از بال و پَرش، یواش و آروم می تِکوند
حسنی تو (توی) دلش می گفت: صد آفرین اشی مشی
تازه اگه بی اُفتی تو، پرنده ای رنگی می شی
با این کتاب خوبی که هدیه گرفته از باباش
کاغذشو تا می کنه، اینجوری قایق می سازه
دلش می خواد قایقاشو تو آب دریا بندازه...
حسنی می خواد بازی کنه با این مداد و کاغذش
با این کتاب خوبی که هدیه گرفته از باباش
کاغذشو تا می کنه، اینجوری قایق می سازه
دلش می خواد قایقاشو تو آب دریا بندازه
با یه مداد کوچولو، حسنی یه دریا می کشه
ماهیای رنگ و وارنگ، موجای زیبا می کشه
قایق اون تو آب می ره، پایین می ره بالا می ره
همراه موجای بزرگ، تا اون وَر دریا می ره
حالا یه گنجشک قشنگ، با کاغذ و تا می سازه
کاغذشو تا می کنه، براش دو تا پا می سازه
گنجشکه جیک جیک می کنه، جَست می زنه روی دو پا
بال هاشو زود وا می کنه، پَر می کشه می ره هوا
کجا می ره کجا می ره؟ می ره تو قاب نقاشی
می شینه روی پشت بوم گنجشکک اشی مشی
بارون می بارید ریز و ریز، برف می اومد آروم آروم
گنجشکک اشی مشی نشسته بود رو پشت بوم
حسنی صداش زد که آهای! اونجا نشین اشی مشی
سُر می خوری از اون بالا می یوفتی تو حوض نقاشی
پریدنت قصه می شه، قصه پُر غصه می شه
تو سوز و سرما آدما یادت می اُفتن همیشه
گوش نمی داد اشی مشی، جیک و جیک و جیک آواز می خوند
برفا رو از بال و پَرش، یواش و آروم می تِکوند
حسنی تو (توی) دلش می گفت: صد آفرین اشی مشی
تازه اگه بی اُفتی تو، پرنده ای رنگی می شی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه