هدیه با مادرش برای خرید بیرون رفته بود.
هدیه کنار فروشگاه ایستاد تا مادرش برگردد. ولی بعد از فروشگاه دور شد و رفت تا ویترین مغازه ی کناری را ببیند. بعد هم مغازه ی بعدی.
همین طور رفت و رفت. ناگهان متوجه شد که از مادرش خیلی دور شده است ...
هدیه کنار فروشگاه ایستاد تا مادرش برگردد. ولی بعد از فروشگاه دور شد و رفت تا ویترین مغازه ی کناری را ببیند. بعد هم مغازه ی بعدی.
همین طور رفت و رفت. ناگهان متوجه شد که از مادرش خیلی دور شده است ...
صداها
-
عنوانزمان
-
11:35
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان