داستان زاغ و روباه، داستان زاغی با یک قالب پنیر به دهان است که بالای درختی نشسته است و روباهی پای درخت در حال صحبت با او و در واقع گولزدن اوست، را نشان میدهد.
زاغکی قالب پنیری دید به دهن برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی که از آن می گذشت روباهی
روبه پر فریب و حیلت ساز رفت پای درخت و کرد آواز
گفت به به چقدر زیبایی! چه سری چه دمی عجب پایی!
پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوش آواز بودی و خوشخوان نبدی بهتر از تو در مرغان
زاغ می خواست قار قار کند تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود روبهک جست و طعمه را بربود
در این حکایت یک کلاغ یا زاغ، تکهای از پنیر را پیدا کرده و برسر شاخساری به خوردن آن مشغول است. یک روباه به هوس تصاحب پنیر، به چاپلوسی زاغ پرداخته و میگوید تو که اینقدر زیبا و شگفتانگیز هستی تصور میکنم که صدایت نیز همین قدر شیرین و زیباست. هنگامی که زاغ قارقار سرمیدهد پنیر میافتد و روباه آن را میرباید. از این داستان به عنوان هشداری در برابر گوش دادن به چاپلوسیها استفاده میشود.
زاغکی قالب پنیری دید به دهن برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی که از آن می گذشت روباهی
روبه پر فریب و حیلت ساز رفت پای درخت و کرد آواز
گفت به به چقدر زیبایی! چه سری چه دمی عجب پایی!
پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوش آواز بودی و خوشخوان نبدی بهتر از تو در مرغان
زاغ می خواست قار قار کند تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود روبهک جست و طعمه را بربود
در این حکایت یک کلاغ یا زاغ، تکهای از پنیر را پیدا کرده و برسر شاخساری به خوردن آن مشغول است. یک روباه به هوس تصاحب پنیر، به چاپلوسی زاغ پرداخته و میگوید تو که اینقدر زیبا و شگفتانگیز هستی تصور میکنم که صدایت نیز همین قدر شیرین و زیباست. هنگامی که زاغ قارقار سرمیدهد پنیر میافتد و روباه آن را میرباید. از این داستان به عنوان هشداری در برابر گوش دادن به چاپلوسیها استفاده میشود.
صداها
-
عنوانزمان
-
13:50
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان