یه هیزم شکن پیر بود که با زنش تو یه کلبه محقرانه به سختی زندگی می کردند. روز ها پیرمرد می رفت تو جنگل هیزم جمع می کرد و پیرزن به کارهای توی خونه می رسید .
اما با گذر زمان روز به روز پیرمرد پیرتر و ناتوان تر شد و دیگه نمی توانست هیزم به اندازه کافی جمع کند که حتی شکمشان راهم سیر کند. از قضا یک روز ببری از میان جنگل به پیرمرد حمله کرد وپیرمرد رو زیر چنگال خودش گرفت.
داستان" پیرمرد و ببر" در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است.
اما با گذر زمان روز به روز پیرمرد پیرتر و ناتوان تر شد و دیگه نمی توانست هیزم به اندازه کافی جمع کند که حتی شکمشان راهم سیر کند. از قضا یک روز ببری از میان جنگل به پیرمرد حمله کرد وپیرمرد رو زیر چنگال خودش گرفت.
داستان" پیرمرد و ببر" در شبکه رادیویی ایرانصدا تهیه و تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
18:20
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان