خروسی بود زرنگ و باهوش که چند مرتبه از دست روباه فرار کرده بود. روزی در بیرون ده مشغول دانه چینی بود که از دور مشاهده کرد روباهی به سمتش بدو بدو میاید.
خروس نتوانست بگریزد و خود را به ده برساند. مجبور به بالای درخت نارون کهنسالی که در آن نزدیکی بود پرید. روباه پائین درخت آمد و گفت:ای خروس! به چه دلیل تا مرا دیدی بالای درخت پریدی؟
خروس گفت: پس می خواستی بیایی و دست به گردنت شوم.
گفت:اره مگر خبر نداری؟ که پادشاه توی بازار و کوی و برزن جارچی فرستاده است که تا باد به پرچم ما می خورد اصلاً جنبده و جانوری نباید به زیر دست و ضعیف تر از خود ظلم کند، باید از این پس گرگ و میش از یک چشمه آب بخورند و کفتر و باز توی یک لانه بخوابند.
الان تو هم باید بیایی پائین پا به پا با هم گردش کنیم.
داستان"روباه و خروس " در شبکه رادیویی ایرانصدا به تهیه کندگی آتی جان افشان تهیه و تولید شده است.
خروس نتوانست بگریزد و خود را به ده برساند. مجبور به بالای درخت نارون کهنسالی که در آن نزدیکی بود پرید. روباه پائین درخت آمد و گفت:ای خروس! به چه دلیل تا مرا دیدی بالای درخت پریدی؟
خروس گفت: پس می خواستی بیایی و دست به گردنت شوم.
گفت:اره مگر خبر نداری؟ که پادشاه توی بازار و کوی و برزن جارچی فرستاده است که تا باد به پرچم ما می خورد اصلاً جنبده و جانوری نباید به زیر دست و ضعیف تر از خود ظلم کند، باید از این پس گرگ و میش از یک چشمه آب بخورند و کفتر و باز توی یک لانه بخوابند.
الان تو هم باید بیایی پائین پا به پا با هم گردش کنیم.
داستان"روباه و خروس " در شبکه رادیویی ایرانصدا به تهیه کندگی آتی جان افشان تهیه و تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
19:17
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان