آرزوی ساعت

  • 1 قطعه
  • 14:41 مدت زمان
  • 154 دریافت شده
اوستا حسن کفاش بود. او در مغازه اش یک ساعت بود که یادگاری پدرش بود.
اوستا حسن سال های سال کار کرده بود و خسته بود. اما ساعت دلش برای اوستا حسن می سوخت.
یک روز صبح ساعت اوستا زنگ نزد تا او بیشتر بخوابد ...

صداها

اطلاعات تکمیلی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

  • کاربر مهمان
    عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بود ممنون عزیزم 🥰😘😘😍🥰🤩💝🥳🤩😘😘😍😘😘😍🥰😘💝🥰😘😘😍🥰🤩🥰😘😘😍😘😘😘😍😘😘😘😍😘😘
دسترسی سریع