یکی از زیباترین قصه های مذهبی ، قصه های پیامبر خدا، حضرت سلیمان (ع) است. پیامبری که می توانست با حیوانات گفتگو کند. این قصه خاله نوشی درباره یکی از روایتهای جذاب از ارتباط حضرت سلیمان و حیوانات است .
روزی روزگاری حضرت سلیمان (ع) ، در کنار رودخانه ای قدم می زد که چشمش به مورچه ای افتاد که دانه ای را بر پشت گرفته و به سمت آب می رفت . همان لحظه قورباغه ای از آب بیرون آمد و مورچه وارد دهان او شد و ...
روزی روزگاری حضرت سلیمان (ع) ، در کنار رودخانه ای قدم می زد که چشمش به مورچه ای افتاد که دانه ای را بر پشت گرفته و به سمت آب می رفت . همان لحظه قورباغه ای از آب بیرون آمد و مورچه وارد دهان او شد و ...
صداها
-
عنوانزمان
-
8:13
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان