کلاه حصیری روی سر یک مترسک بود ولی حوصله اش سر رفته بود.
دلش می خواست همه جا را ببیند.
باد از راه رسید کلاه را با خود برد. رفتند و رفتند تا به یک رودخانه ی قشنگ رسیدند ...
دلش می خواست همه جا را ببیند.
باد از راه رسید کلاه را با خود برد. رفتند و رفتند تا به یک رودخانه ی قشنگ رسیدند ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:58
کاربر مهمان