درخت مهربانی بود که تک و تنها بود. اون چند روز بود که خیلی ناراحت بود چون آب رود دیگر به درخت نمی رسید.
درخت مهربان داشت کم کم خشک می شد.
اون تمام روز را فکر کرد تا بتواند هر طور شده آب رود را به ریشه هایش برساند که ناگهان چند تا پرنده در آسمان دید ...
درخت مهربان داشت کم کم خشک می شد.
اون تمام روز را فکر کرد تا بتواند هر طور شده آب رود را به ریشه هایش برساند که ناگهان چند تا پرنده در آسمان دید ...
صداها
-
عنوانزمان
-
14:50
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان