روزی خروسی بازیگوش هنگام بازی خاری به پایش فرو رفت و هرچه تلاش کرد نتوانست خار را بیرون بیاورد.
خروس رفت و رفت تا به پیرزنی رسید که کنار تنورش نشسته بود تا نان بپزد اما هیزم نداشت.
خروس به پیرزن گفت بیا خار پای مرا دربیار و با آن برای تنورت آتش درست کن.
پیرزن هم خار را درآورد و با آن آتش درست کرد و نان پخت.
وقتی نان ها آماده شدند، خروس به پیرزن گفت حالا خار مرا پس بده وگرنه از این طرف می پرم، از آن طرف می پرم نانت را می برم. پیرزن گفت: اگر از این چوب سیاه نمی ترسی بیا نان مرا ببر ...
خروس رفت و رفت تا به پیرزنی رسید که کنار تنورش نشسته بود تا نان بپزد اما هیزم نداشت.
خروس به پیرزن گفت بیا خار پای مرا دربیار و با آن برای تنورت آتش درست کن.
پیرزن هم خار را درآورد و با آن آتش درست کرد و نان پخت.
وقتی نان ها آماده شدند، خروس به پیرزن گفت حالا خار مرا پس بده وگرنه از این طرف می پرم، از آن طرف می پرم نانت را می برم. پیرزن گفت: اگر از این چوب سیاه نمی ترسی بیا نان مرا ببر ...
از ایرانصدا بشنوید
کشور ایران کشوری پهناور با حضور اقوام مختلفی هست که به خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کنند.یکی از اقوام ایرانی ترکمن ها هستند که داستانها و حکایات زیاد و زیبایی از این قوم وارد ادبیات شده است یکی از این داستا نها آواز خروس است
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان