توی حیاط مریم کوچولو درختان زیادی بود. یک درخت زردآلو هم بود.
او دلش میخواست به درختان حیاط آب بدهد، ولی بیشتر به درخت آلبالو آب میداد.
یک روز وقتی مریم از خواب بیدار شد، صحنهی عجیبی دید... .
او دلش میخواست به درختان حیاط آب بدهد، ولی بیشتر به درخت آلبالو آب میداد.
یک روز وقتی مریم از خواب بیدار شد، صحنهی عجیبی دید... .
صداها
-
عنوانزمان
-
13:13
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان