بچههای عزیز، این شعر دربارهی سمنو است؛ خوراکیِ خوشمزهی ایرانی که در سفرهی هفتسین هم وجود دارد و برای همهی ما یادآور نوروز است.
ننه جون من سمنو میخواهم
یار شیرین دهنو میخواهم
عاشقم من به لقای سمنو
سر و جانم به فدای سمنو!
سمنو خوبتر از جان من است
سمنو شیرهی دندان من است
من که در مطبخ تو آشپزم
سمنو را به چه شکلی بپزم؟
ننه جون ارث به اولاد بده
سمنو را تو به من یاد بده
- دختر، ای دختر غمدیدهی من!
ای رُخت روشنی دیدهی من
سمنو کار تو تنها نبود
دیگ و اسباب در اینجا نبود
اولاً دیگ بزرگی باید
گندم سبز و سترگی باید
جمع باید بکنی مردم را
آب باید بکشی گندم را
ذرهای خاک نریزد در دیگ
چشم ناپاک نیفتد بر دیگ
جمع گردند ز نسوان و بنات
دور دیگِ سمنو با صلوات
سمنو رخنه ز مینو بکشد
ملک از اوج فلک بو بکشد
تا که دیگ سمنو جوش کند
عمّه و خالهقزی نوش کند
چون بجوشد سمنو وقت سحر
میشود سبزهی تر قند و شکر
ننه جون من سمنو میخواهم
یار شیرین دهنو میخواهم
عاشقم من به لقای سمنو
سر و جانم به فدای سمنو!
سمنو خوبتر از جان من است
سمنو شیرهی دندان من است
من که در مطبخ تو آشپزم
سمنو را به چه شکلی بپزم؟
ننه جون ارث به اولاد بده
سمنو را تو به من یاد بده
- دختر، ای دختر غمدیدهی من!
ای رُخت روشنی دیدهی من
سمنو کار تو تنها نبود
دیگ و اسباب در اینجا نبود
اولاً دیگ بزرگی باید
گندم سبز و سترگی باید
جمع باید بکنی مردم را
آب باید بکشی گندم را
ذرهای خاک نریزد در دیگ
چشم ناپاک نیفتد بر دیگ
جمع گردند ز نسوان و بنات
دور دیگِ سمنو با صلوات
سمنو رخنه ز مینو بکشد
ملک از اوج فلک بو بکشد
تا که دیگ سمنو جوش کند
عمّه و خالهقزی نوش کند
چون بجوشد سمنو وقت سحر
میشود سبزهی تر قند و شکر
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه