پیام این شعر، توجه به حرف پدر و مادر است.
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه مرغی بود
جوجهای داشت
جوجه رو خیلی دوست میداشت
برای اون قصه میگفت
از فندق و پسته میگفت
از ببر و آهو و پلنگ
قصهی خرگوش زرنگ
از گربهی شیطون بلا
از گرگ زشت و ناقلا
جوجه کوچولو
جیک و جیک و جیک
از رو زمین، دونه برمیچید
دنبال مادر همهجا
میگشت و دنیا رو میدید
یه روز که مرغه خوابید
جوجه کوچولو یواشکی
از لونهشون بیرون دوید
گفت حالا گردش میکنم
یه کمی نرمش میکنم
کنار باغچه میشینم
دونهها رو برمیچینم
تا مامانم بخوابه
خیلی خوبه که خوابه
بچهی خوبی میشم
مزاحمش نمیشم
جوجه کوچولو
خوشحال و شاد و سردماغ
قدم میزد میون باغ
گلهای باغو خوب میدید
گاهی یه دونهشو میچید
گربهی چاق ناقلا
زرنگ و شیطون و بلا
اومد به باغ باصفا
میدونی چی دید؟
جوجه کوچولوی تنها را
گفت خوبه شکارش کنم
لقمهی خامش کنم
نه، خوبه کبابش کنم
آهسته رفت به سوی او
به سوی جوجه کوچولو
خانم مرغه از خواب پرید
جوجه رو تو لونه ندید
گفت ای خدا جوجهی من
کجا گذاشته رفته
چرا بیدارم نکرده
چیزی به من نگفته
نکنه که گربه ی بلا
اون شکموی ناقلا
بگیره شکارش کنه
شام و ناهارش کنه
از لونه بیرون دوید
جوجه و گربه رو دید
داد کشید: قُد قُد قُدا
جوجهی من، بدو بیا
گربههه در کمینه
میخواد تو رو بگیره
جوجه شنید
دوید و دوید
رفت زیر بال مادرش
خطر گذشت از رو سرش
گربهی شیطون و بلا
اون شکموی ناقلا
جوجه کوچولو رو شکار نکرد
خوراک واسه ناهار نکرد
جوجه به مادرش رسید
گربهی شیطون و بلا
دستش به جوجه نرسید
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه مرغی بود
جوجهای داشت
جوجه رو خیلی دوست میداشت
برای اون قصه میگفت
از فندق و پسته میگفت
از ببر و آهو و پلنگ
قصهی خرگوش زرنگ
از گربهی شیطون بلا
از گرگ زشت و ناقلا
جوجه کوچولو
جیک و جیک و جیک
از رو زمین، دونه برمیچید
دنبال مادر همهجا
میگشت و دنیا رو میدید
یه روز که مرغه خوابید
جوجه کوچولو یواشکی
از لونهشون بیرون دوید
گفت حالا گردش میکنم
یه کمی نرمش میکنم
کنار باغچه میشینم
دونهها رو برمیچینم
تا مامانم بخوابه
خیلی خوبه که خوابه
بچهی خوبی میشم
مزاحمش نمیشم
جوجه کوچولو
خوشحال و شاد و سردماغ
قدم میزد میون باغ
گلهای باغو خوب میدید
گاهی یه دونهشو میچید
گربهی چاق ناقلا
زرنگ و شیطون و بلا
اومد به باغ باصفا
میدونی چی دید؟
جوجه کوچولوی تنها را
گفت خوبه شکارش کنم
لقمهی خامش کنم
نه، خوبه کبابش کنم
آهسته رفت به سوی او
به سوی جوجه کوچولو
خانم مرغه از خواب پرید
جوجه رو تو لونه ندید
گفت ای خدا جوجهی من
کجا گذاشته رفته
چرا بیدارم نکرده
چیزی به من نگفته
نکنه که گربه ی بلا
اون شکموی ناقلا
بگیره شکارش کنه
شام و ناهارش کنه
از لونه بیرون دوید
جوجه و گربه رو دید
داد کشید: قُد قُد قُدا
جوجهی من، بدو بیا
گربههه در کمینه
میخواد تو رو بگیره
جوجه شنید
دوید و دوید
رفت زیر بال مادرش
خطر گذشت از رو سرش
گربهی شیطون و بلا
اون شکموی ناقلا
جوجه کوچولو رو شکار نکرد
خوراک واسه ناهار نکرد
جوجه به مادرش رسید
گربهی شیطون و بلا
دستش به جوجه نرسید
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه