شکارچی ایی بود به نام شادیاب که اصلا حیوانات را دوست نداشت. شادیاب توی جنگل ب ههمراه همسرش زندگی می کرد. پدر و پدر بزرگ شادیاب افرادحیوان دوست و دوستدار طبیعت بودند.
یک روز شکارچی دو مار سیاه را دید که به مار سفیدی حمله کرده بودند، شادیاب به قصد کشتن مارها تیری به سمت انها تیر و کمان کشید، که به خطا رفت و مارهای سیاه فرار کردند. اما مار سفید که دخاتر ملکه مارها بود از او تشکر کرد و گفت که مادر پاداش خوبی به او خواهد داد. ملکه مارها کاسه آبی به شادیاب داد و به او گفت بعد ار نوشیدن آب زبان حیوانات را خواهی فهمید، اما باید بدانی که این یک راز است و نباید به کسی بگوید.
شادیاب از اون به بعد با حیوانات مهربان شد اما همسر شکارچی که فکر می کرد همسرش دیوانه شده است به او اعتراض کرد و شادیاب هم قولش را فراموش و همه چیز را برای زنش تعریف کرد .
نمایش"راز زبان حیوانات" در واحد نمایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
یک روز شکارچی دو مار سیاه را دید که به مار سفیدی حمله کرده بودند، شادیاب به قصد کشتن مارها تیری به سمت انها تیر و کمان کشید، که به خطا رفت و مارهای سیاه فرار کردند. اما مار سفید که دخاتر ملکه مارها بود از او تشکر کرد و گفت که مادر پاداش خوبی به او خواهد داد. ملکه مارها کاسه آبی به شادیاب داد و به او گفت بعد ار نوشیدن آب زبان حیوانات را خواهی فهمید، اما باید بدانی که این یک راز است و نباید به کسی بگوید.
شادیاب از اون به بعد با حیوانات مهربان شد اما همسر شکارچی که فکر می کرد همسرش دیوانه شده است به او اعتراض کرد و شادیاب هم قولش را فراموش و همه چیز را برای زنش تعریف کرد .
نمایش"راز زبان حیوانات" در واحد نمایش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
از ایرانصدا بشنوید
قصه های مادربزرگ
امتیاز
کیفیت هنری و اجرای صداپیشگان
محتوا و داستان
فصل ها
-
عنوانزمانتعداد پخش
-
-
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان