این شعر زیبا، ماجرای یک چشمه است که سنگها مسیرش رو بستهان، اما اون از حرکت ناامید نمیشه و با امید و تلاش از اونها عبور میکنه. حتماً این شعر رو بشنوید.
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت:
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گرانسنگ تیره دل سختسر
زدش سیلی و گفت: دور ای پسر!
نجنبیدم از سیلِ زورآزمای
کهای تو که پیش تو جنبم ز جای؟!
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد
به کندن دراستاد و اِبرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود
کز آن سنگ خارا رهی برگشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار
که از یأس جز مرگ ناید به کار
گرت پایداری است در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت:
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گرانسنگ تیره دل سختسر
زدش سیلی و گفت: دور ای پسر!
نجنبیدم از سیلِ زورآزمای
کهای تو که پیش تو جنبم ز جای؟!
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد
به کندن دراستاد و اِبرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود
کز آن سنگ خارا رهی برگشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار
که از یأس جز مرگ ناید به کار
گرت پایداری است در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه