ای خدای خوب من! تو مثل بوی خوشِ امیدی. تو خودت گفتهای «مرا بخوان».
بارها تو را میان آسمان
دیدهام، بزرگ و خوب و مهربان
من همیشه با تو حرف میزنم
چون خودِ تو گفتهای: «مرا بخوان»
ابر وقتی از تو حرف میزند
بید زرد، سبز رنگ میشود
وقتی آب، شعر حفظ میکند
من دلم دوباره تنگ میشود
باز توی دفترم برای تو
یک امید، یک بهار میکشم
روی پلههای رنگرفتهمان
مینشینم، انتظار میکشم
بعد لحظهای خیال میکنم
روبهروی من، تو ایستادهای
گوش کردهای به حرفهای من
خواهش مرا جواب دادهای
فکر میکنم بدون یاد تو
قلبها سیاه و زشت میشود
در دلم همیشه ذکر خیر توست
با تو خانهها بهشت میشود
بارها تو را میان آسمان
دیدهام، بزرگ و خوب و مهربان
من همیشه با تو حرف میزنم
چون خودِ تو گفتهای: «مرا بخوان»
ابر وقتی از تو حرف میزند
بید زرد، سبز رنگ میشود
وقتی آب، شعر حفظ میکند
من دلم دوباره تنگ میشود
باز توی دفترم برای تو
یک امید، یک بهار میکشم
روی پلههای رنگرفتهمان
مینشینم، انتظار میکشم
بعد لحظهای خیال میکنم
روبهروی من، تو ایستادهای
گوش کردهای به حرفهای من
خواهش مرا جواب دادهای
فکر میکنم بدون یاد تو
قلبها سیاه و زشت میشود
در دلم همیشه ذکر خیر توست
با تو خانهها بهشت میشود
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
2:23
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه