باران میبارید و یک خانواده با ماشین در شهر درحال حرکت بودند.
مادربزرگ نگران آنها بود، چون باران هرلحظه تند و تندتر میشد... نویسندهی کتاب زمانی داخل ماشین را توصیف میکند و از همهی جزئیات حرف میزند؛ زمانی هم به بیرون از ماشین میرود و جانوران زیر باران و چیزهای دیگر را میبیند و دربارهی آنها حرف میزند.
***
این کتاب را نشر میچکا منتشر کردهاست.
مادربزرگ نگران آنها بود، چون باران هرلحظه تند و تندتر میشد... نویسندهی کتاب زمانی داخل ماشین را توصیف میکند و از همهی جزئیات حرف میزند؛ زمانی هم به بیرون از ماشین میرود و جانوران زیر باران و چیزهای دیگر را میبیند و دربارهی آنها حرف میزند.
***
این کتاب را نشر میچکا منتشر کردهاست.
صداها
-
عنوانزمان
-
4:58
کاربر مهمان