ترانه درمورد باران
باز باران با ترانه با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه یادم آرد روز باران
گردش یک روز شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
میشنیدم از پرنده
از لب باد گزنده
داستانهای نهانی
رازهای زندگانی
باد چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانههای گرد باران
پهن میگشتند هرجا
دانههای گرد باران
پهن میگشتند هرجا
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
میشنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا
باز باران با ترانه با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه یادم آرد روز باران
گردش یک روز شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
میشنیدم از پرنده
از لب باد گزنده
داستانهای نهانی
رازهای زندگانی
باد چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانههای گرد باران
پهن میگشتند هرجا
دانههای گرد باران
پهن میگشتند هرجا
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
میشنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه