پریسا کوچولو برای تعطیلات پیش مادر بزرگش آمده بود. مادربزرگ ساعت قدیمی و بزرگی داشت که مدتی بود به خوبی کار نمی کرد.
یک روز پریسا از مادر بزرگ پرسید ساعت چنده؟ و مادر بزرگ به ساعت نگاه کرد و با تعجب دید ساعت هنوز دوازده ظهر است و بلند گفت فکر کنم ساعت خوابیده. پریسا حسابی خندید و از خنده او مادر بزرگ هم خندید و پرسید مگه ساعت هم می خوابه؟ مادربزرگ گفت وقتی ساعت باطریش تموم بشه و کار نکنه میگن ساعت خوابیده.
داستان"ساعتی که از کار افتاده بود" با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
یک روز پریسا از مادر بزرگ پرسید ساعت چنده؟ و مادر بزرگ به ساعت نگاه کرد و با تعجب دید ساعت هنوز دوازده ظهر است و بلند گفت فکر کنم ساعت خوابیده. پریسا حسابی خندید و از خنده او مادر بزرگ هم خندید و پرسید مگه ساعت هم می خوابه؟ مادربزرگ گفت وقتی ساعت باطریش تموم بشه و کار نکنه میگن ساعت خوابیده.
داستان"ساعتی که از کار افتاده بود" با اجرای خانم مریم نشیبا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
11:34
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه