بچههای عزیز، تا حالا داستان گرگ و بره رو شنیدین؟ پس بیاین باهم گوش کنیم!
یکی بود، یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود
یه میش چاق و پرزور
میون جنگل دور
قصه میگفت چه زیبا
قصه واسه بچهها
برّه، سراپا گوش بود
برّهی ما بههوش بود
یه کوه بود و یه درّه
یه میش بود و یه برّه
مامانمیشه یه بره داشت
یه برهی یهذرّه داشت
این ورشون کوه بود
اون ورشون دره بود
برّهه خوشحال بود
زرنگ و سرحال بود
اینور و اونور میدوید
از رو بلندی میپرید
هرچیزی رو که میدید
از مادرش میپرسید:
مامانمیشه این چیه؟
مامان مامان اون چیه؟
برّهی نازنازی
با حیوونها به بازی
شنگول و منگول بودش
حبّهی انگور بودش
ولی یههو یه صدایی اومد:
کی بود؟ چی بود؟ صدا میآد
از توی درهها میآد
مال کیه این صدا؟
مال گرگ بد ادا
همون گرگ حیلهگر
پرخور و پردردسر
منتظر گرگ زرنگ
قایم شده، پشت یه سنگ
توی سرش یه فکره
چه فکری؟
که بگیره برّه رو
کوچولوی یک ذرّه رو
برّه رو خامِش کنه
غذای شامش کنه
بگه که من سیر شدم
قوی مثل شیر شدم
کلاغه میگه قارقار
همه بشن خبردار
ای برّهی کوچولو!
خوب و گرد و تپُلو
سفره قلمکار کار
داری میری سر کار؟
من میروم بازی کنم
گلها رو نازنازی کنم
گردش چه مزه داره!
تو فصلی که بهاره
سلام، سلام آقا موشه
چرا رفتی به اون گوشه؟
قایمموشک بازیه؟
یا موشه ناراضیه؟
تو این هوای تازه
که آسمونش بازه
این همه گل میبینی
کنارشون میشینی
پرندههای قشنگ
خوشحال و شاد و زرنگ
بال میزنند و شادن
رهان، مثل بادن
حیفه تو لونه باشی
یا کنج خونه باشی
یالا پاشو زود بخند
در رو، رو غصه ببند
موش:
زرنگی تو آفرین
قشنگی تو آفرین
اما هنوز کوچکی
بیخبر و کودکی
راست میگی شادی خوبه
گردش و بازی خوبه
اما حالا غروبه
برگشتن تو خوبه
هوا شده کمی سرد
دیر نشده، زود برگرد
گرگ:
صدای برّه میآد
از توی درّه میآد
جدا ز مادر شده
بیکس و یاور شده
برم سراغ برّه
وای نکنه که در ره
به و به و به، چه برّهای!
چه برّهی یه ذرّهای!
چه دم نازی داری
گوش درازی داری
اینجا خیلی قشنگه
خیلی رنگ و وارنگه
اما بدون!
قشنگتره اونور کوه
دیدنی داره که نگو
دیدنیهاش زیادتره
دل تو اونجا شادتره
بریم سرسرهبازی
بپا یههو نبازی
برّه میگه:
بدون که خامت نمیشم
لقمهی شامت نمیشم
برام چه خوابی دیدی؟
چه نقشهای کشیدی؟
میخوای که رامم بکنی
ناهار و شامم بکنی؟
بدون که رامت نمیشم
ناهار و شامت نمیشم
گرگ:
فکرت درسته جونم
چربه خیلی زبونم
اما حالا تنهایی
لقمهی چرب مایی
بالا بری پایین بیای
هوا بری زمین بیای
داد نزنی داد بزنی
هوار و فریاد بزنی
بدون برّه کوچولو!
از مادرت دوری
تنها و بیزوری
میبرمت به خونه
برّهی یکییکدونه
میخوام که مال من باشی
ناهار و شام من باشی
بیا جلو نازنازی
تمومه وقت بازی
کلاغ پیغامرسان
غمگین و قارقارکنان
دنبال گوزن گشت
میون صحرا و دشت
تا که گوزنه رو دید
جلوی گوزنه پرید
با چشم گریان و زار
قار قار کرد: قار قااااار
آهای گوزن مهربون
قار قار اینو بدون
گرگه بره رو بردش
بدو بریم که خوردش
کلاغه قار قار کرد
حیوونا رو بیدار کرد
به هر جایی سر کشید
هر کسی رو تونست دید
خبر خبر ای دوستان
ای دوستان مهربان
گرگه برّه رو بردش
بریم بریم که خوردش
حیوونا بیدار شدن
زودی دستبهکار شدن
همگی فکر کردن
فکرای بکر کردن
همگی با هم گفتن:
برّه رو آزاد میکنیم
مامان میشوُ شاد میکنیم
یک دو سه به پیش
همگی به دنبال میش
میش:
ای گرگ زشت نادان
تا نشدی تو نالان
بگو کجاست برّهی من؟
بچهی یک ذرهی من
گرگ:
برّهه رو من دیدم
حسابشو رسیدم
گولش زدم، بردمش
یواشکی خوردمش
میش:
خرد و خمیرت میکنم
لقمهی شیرت میکنم
اما بگیم از گرگه که
هی داد و بیداد میکرد
لپهاشوُ هی باد میکرد
میگفت:
اگه راست میگی بیا جلو
بخورمت مثل پلو
میش:
منم منم منم میش
منم که میآیم پیش
منم میآم به جنگ تو
من نمیآم به چنگ تو
آی سنجابه! آهای موش!
گوزن! کلاغ! خرگوش!
حمله به گرگ بد ادا
به حیوون دزد و گدا
تا میشه گفت برید جلو
همه اومدن وسط یههو
یکی به چشمش میزد
یکی تو گوشش میزد
یکی پاشو میکشید
یکی دمش رو میچید
خانم میشه سر رسید
شکم گرگ رو درید
گرگه شکم پاره شده
بدبخت و بیچاره شده
طناب به گردنش شد
موقع رفتنش شد
نگاه کن آی برّه!
گرگه میره تو دّره
برّهه آزاد شده
مادرشم شاد شده
همه به هم میگفتن
بازی رو باخته دشمن
دست به دست هم دادند
دور برّهه چرخیدند
گرگه رو ذلّه کردیم
بعد اونوُ نفله کردیم
رفتند بهسوی خانه
شادیکنان، روانه
میش:
بچهی خوب و هشیار
هشیار باش و بیدار
گوش کن به حرف مادر
تا شاد شوی در آخر
فکرتو کار بنداز
چه در بازی، چه در کار
چون که هنوز کوچکی
برّهای و کودکی
دور نشو از خانه
از مادر و کاشانه
نکنه که تنها بشی
اسیر گرگا بشی
آخر قصه اینه:
قصهی ما همینه!
یکی بود، یکی نبود
غیر از خدا هیچکس نبود
یه میش چاق و پرزور
میون جنگل دور
قصه میگفت چه زیبا
قصه واسه بچهها
برّه، سراپا گوش بود
برّهی ما بههوش بود
یه کوه بود و یه درّه
یه میش بود و یه برّه
مامانمیشه یه بره داشت
یه برهی یهذرّه داشت
این ورشون کوه بود
اون ورشون دره بود
برّهه خوشحال بود
زرنگ و سرحال بود
اینور و اونور میدوید
از رو بلندی میپرید
هرچیزی رو که میدید
از مادرش میپرسید:
مامانمیشه این چیه؟
مامان مامان اون چیه؟
برّهی نازنازی
با حیوونها به بازی
شنگول و منگول بودش
حبّهی انگور بودش
ولی یههو یه صدایی اومد:
کی بود؟ چی بود؟ صدا میآد
از توی درهها میآد
مال کیه این صدا؟
مال گرگ بد ادا
همون گرگ حیلهگر
پرخور و پردردسر
منتظر گرگ زرنگ
قایم شده، پشت یه سنگ
توی سرش یه فکره
چه فکری؟
که بگیره برّه رو
کوچولوی یک ذرّه رو
برّه رو خامِش کنه
غذای شامش کنه
بگه که من سیر شدم
قوی مثل شیر شدم
کلاغه میگه قارقار
همه بشن خبردار
ای برّهی کوچولو!
خوب و گرد و تپُلو
سفره قلمکار کار
داری میری سر کار؟
من میروم بازی کنم
گلها رو نازنازی کنم
گردش چه مزه داره!
تو فصلی که بهاره
سلام، سلام آقا موشه
چرا رفتی به اون گوشه؟
قایمموشک بازیه؟
یا موشه ناراضیه؟
تو این هوای تازه
که آسمونش بازه
این همه گل میبینی
کنارشون میشینی
پرندههای قشنگ
خوشحال و شاد و زرنگ
بال میزنند و شادن
رهان، مثل بادن
حیفه تو لونه باشی
یا کنج خونه باشی
یالا پاشو زود بخند
در رو، رو غصه ببند
موش:
زرنگی تو آفرین
قشنگی تو آفرین
اما هنوز کوچکی
بیخبر و کودکی
راست میگی شادی خوبه
گردش و بازی خوبه
اما حالا غروبه
برگشتن تو خوبه
هوا شده کمی سرد
دیر نشده، زود برگرد
گرگ:
صدای برّه میآد
از توی درّه میآد
جدا ز مادر شده
بیکس و یاور شده
برم سراغ برّه
وای نکنه که در ره
به و به و به، چه برّهای!
چه برّهی یه ذرّهای!
چه دم نازی داری
گوش درازی داری
اینجا خیلی قشنگه
خیلی رنگ و وارنگه
اما بدون!
قشنگتره اونور کوه
دیدنی داره که نگو
دیدنیهاش زیادتره
دل تو اونجا شادتره
بریم سرسرهبازی
بپا یههو نبازی
برّه میگه:
بدون که خامت نمیشم
لقمهی شامت نمیشم
برام چه خوابی دیدی؟
چه نقشهای کشیدی؟
میخوای که رامم بکنی
ناهار و شامم بکنی؟
بدون که رامت نمیشم
ناهار و شامت نمیشم
گرگ:
فکرت درسته جونم
چربه خیلی زبونم
اما حالا تنهایی
لقمهی چرب مایی
بالا بری پایین بیای
هوا بری زمین بیای
داد نزنی داد بزنی
هوار و فریاد بزنی
بدون برّه کوچولو!
از مادرت دوری
تنها و بیزوری
میبرمت به خونه
برّهی یکییکدونه
میخوام که مال من باشی
ناهار و شام من باشی
بیا جلو نازنازی
تمومه وقت بازی
کلاغ پیغامرسان
غمگین و قارقارکنان
دنبال گوزن گشت
میون صحرا و دشت
تا که گوزنه رو دید
جلوی گوزنه پرید
با چشم گریان و زار
قار قار کرد: قار قااااار
آهای گوزن مهربون
قار قار اینو بدون
گرگه بره رو بردش
بدو بریم که خوردش
کلاغه قار قار کرد
حیوونا رو بیدار کرد
به هر جایی سر کشید
هر کسی رو تونست دید
خبر خبر ای دوستان
ای دوستان مهربان
گرگه برّه رو بردش
بریم بریم که خوردش
حیوونا بیدار شدن
زودی دستبهکار شدن
همگی فکر کردن
فکرای بکر کردن
همگی با هم گفتن:
برّه رو آزاد میکنیم
مامان میشوُ شاد میکنیم
یک دو سه به پیش
همگی به دنبال میش
میش:
ای گرگ زشت نادان
تا نشدی تو نالان
بگو کجاست برّهی من؟
بچهی یک ذرهی من
گرگ:
برّهه رو من دیدم
حسابشو رسیدم
گولش زدم، بردمش
یواشکی خوردمش
میش:
خرد و خمیرت میکنم
لقمهی شیرت میکنم
اما بگیم از گرگه که
هی داد و بیداد میکرد
لپهاشوُ هی باد میکرد
میگفت:
اگه راست میگی بیا جلو
بخورمت مثل پلو
میش:
منم منم منم میش
منم که میآیم پیش
منم میآم به جنگ تو
من نمیآم به چنگ تو
آی سنجابه! آهای موش!
گوزن! کلاغ! خرگوش!
حمله به گرگ بد ادا
به حیوون دزد و گدا
تا میشه گفت برید جلو
همه اومدن وسط یههو
یکی به چشمش میزد
یکی تو گوشش میزد
یکی پاشو میکشید
یکی دمش رو میچید
خانم میشه سر رسید
شکم گرگ رو درید
گرگه شکم پاره شده
بدبخت و بیچاره شده
طناب به گردنش شد
موقع رفتنش شد
نگاه کن آی برّه!
گرگه میره تو دّره
برّهه آزاد شده
مادرشم شاد شده
همه به هم میگفتن
بازی رو باخته دشمن
دست به دست هم دادند
دور برّهه چرخیدند
گرگه رو ذلّه کردیم
بعد اونوُ نفله کردیم
رفتند بهسوی خانه
شادیکنان، روانه
میش:
بچهی خوب و هشیار
هشیار باش و بیدار
گوش کن به حرف مادر
تا شاد شوی در آخر
فکرتو کار بنداز
چه در بازی، چه در کار
چون که هنوز کوچکی
برّهای و کودکی
دور نشو از خانه
از مادر و کاشانه
نکنه که تنها بشی
اسیر گرگا بشی
آخر قصه اینه:
قصهی ما همینه!
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه