سلام عزیزانم. خوش اومدید به یکی دیگه از داستانهای چیه و چرا، خواهر و برادری که از زیرزمین خونهی مادربزرگشون یه کتاب قصهگو پیدا کردن تا براشون قصه بگه. به نظرتون قصهی امروز دربارهی چیه؟
سه دسته گنجشک بودن که روی یه درخت بزرگ، نزدیک خونهی آرزو زندگی میکردن. آرزو یه دختر کوچولو بود که آرزو داشت پرواز کنه.
او همیشه پنجرهی اتاقش رو باز میکرد و با گنجشکا حرف میزد. این دختر ناز یه روز آرزو کرد: کاش گنجشک بود! ناگهان یه پرندهی مهربون اومد کنارش و گفت:
من پرندهی آرزوها هستم. میتونم آرزوهات رو برآورده کنم، اما فقط سه تا آرزو ... البته اگه به چیستانم جواب بدی.
بچهها، بیاین بریم کمک آرزو و در حل چیستانها بهش کمک کنیم تا پرندهی آرزو اون رو به گنجشک تبدیل کنه.
***
برنامهی «سرزمین اسرارمیز» در شبکهی رادیویی ایرانصدا، به تهیهکنندگی آتی جانافشان، تولید شده است.
سه دسته گنجشک بودن که روی یه درخت بزرگ، نزدیک خونهی آرزو زندگی میکردن. آرزو یه دختر کوچولو بود که آرزو داشت پرواز کنه.
او همیشه پنجرهی اتاقش رو باز میکرد و با گنجشکا حرف میزد. این دختر ناز یه روز آرزو کرد: کاش گنجشک بود! ناگهان یه پرندهی مهربون اومد کنارش و گفت:
من پرندهی آرزوها هستم. میتونم آرزوهات رو برآورده کنم، اما فقط سه تا آرزو ... البته اگه به چیستانم جواب بدی.
بچهها، بیاین بریم کمک آرزو و در حل چیستانها بهش کمک کنیم تا پرندهی آرزو اون رو به گنجشک تبدیل کنه.
***
برنامهی «سرزمین اسرارمیز» در شبکهی رادیویی ایرانصدا، به تهیهکنندگی آتی جانافشان، تولید شده است.
صداها
-
عنوانزمان
-
13:21
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان