به هواپیما نگاه میکنم و براش شعر میخونم.
یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه هواپیمای خیلی گُنده بود
از فرودگاه پرید و رفت رو هوا
شد کوچیک وقتی که رفت بالا بالاها
شده بود شبیه اسباب بازی هام
بدو رفتم روی بام
تا هواپیما رو بردارم بیام
ولی دستم نرسید به بال اون
خونمون کاشکی که بود تو آسمون
یکی بود، یکی نبود
زیر گنبد کبود
یه هواپیمای خیلی گُنده بود
از فرودگاه پرید و رفت رو هوا
شد کوچیک وقتی که رفت بالا بالاها
شده بود شبیه اسباب بازی هام
بدو رفتم روی بام
تا هواپیما رو بردارم بیام
ولی دستم نرسید به بال اون
خونمون کاشکی که بود تو آسمون
کاربر مهمان
کاربر مهمان