سرود درمورد حضرت محمد (ص)
خواجه دنیا و دین گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم مصطفی
آفتاب شهر و دریای یمین
نور عالم رحمت للعالمین
جان پاکان خاک پاک جان او
جان رها کن آفرینش خاک او
صاحب معراج و صبر کائنات
سایهی حق خواجهی خورشید زاد
پیشوای این جهان و آن جهان
مقتدای آشکارا و نهان
برترین و بهترین انبیا
رهنمای اصفیا و اولیا
پاک گردانی مرا ای پاکزاد
از گنه رویم نگردانی سیاه
یک نظر سوی من غمخواره کن
چارهی کار من بیچاره کن
گرچه کردهام یک عمر از گناه
توبه کردم عذر من از حق بخواه
بیکسان را کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس
آفرینش را جز او مقصود نیست
پاکدامنتر از او موجود نیست
روز حشر از بهر مشتی بیعمل
امتی او گوید و بست این قبل
حق برای جان آن شمع هدا
میفرستد امت او را فدا
در همه کاری چو او بود اوستاد
کار اوست آن را که این کار اوفتاد
او فصیح عالم و من لال او
کی توانم داد شرح حال او
وصل او که لایق این ناکس است
واصف او خالق عالم بس است
انبیا در وصف تو حیران شده
سرشناسان نیز سرگردان شده
هم پس و هم پیش از عالم تویی
سابق و آخر به یکجا هم تویی
از گنه رویم نگردانی سیاه
حق همنامی من داری نگاه
طفل راه تو منم غرقه شده
گرد من آب سیه حلقه شده
پاک گردانی مرا ای پاک زاد
از گنه رویم نگردانی سیاه
یک نظر سوی من غمخواره کن
چارهی کار من بیچاره کن
گرچه ضایع کردهم عمر از گناه
توبه کردم عذر من از حق بخواه
بی کسان را کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس
خواجه دنیا و دین گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم مصطفی
آفتاب شهر و دریای یمین
نور عالم رحمت للعالمین
جان پاکان خاک پاک جان او
جان رها کن آفرینش خاک او
صاحب معراج و صبر کائنات
سایهی حق خواجهی خورشید زاد
پیشوای این جهان و آن جهان
مقتدای آشکارا و نهان
برترین و بهترین انبیا
رهنمای اصفیا و اولیا
پاک گردانی مرا ای پاکزاد
از گنه رویم نگردانی سیاه
یک نظر سوی من غمخواره کن
چارهی کار من بیچاره کن
گرچه کردهام یک عمر از گناه
توبه کردم عذر من از حق بخواه
بیکسان را کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس
آفرینش را جز او مقصود نیست
پاکدامنتر از او موجود نیست
روز حشر از بهر مشتی بیعمل
امتی او گوید و بست این قبل
حق برای جان آن شمع هدا
میفرستد امت او را فدا
در همه کاری چو او بود اوستاد
کار اوست آن را که این کار اوفتاد
او فصیح عالم و من لال او
کی توانم داد شرح حال او
وصل او که لایق این ناکس است
واصف او خالق عالم بس است
انبیا در وصف تو حیران شده
سرشناسان نیز سرگردان شده
هم پس و هم پیش از عالم تویی
سابق و آخر به یکجا هم تویی
از گنه رویم نگردانی سیاه
حق همنامی من داری نگاه
طفل راه تو منم غرقه شده
گرد من آب سیه حلقه شده
پاک گردانی مرا ای پاک زاد
از گنه رویم نگردانی سیاه
یک نظر سوی من غمخواره کن
چارهی کار من بیچاره کن
گرچه ضایع کردهم عمر از گناه
توبه کردم عذر من از حق بخواه
بی کسان را کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه