یه شعر دارم چه شعری! واسه بابابزرگ خندونم.
بابابزرگ من هست
یه پیرمرد خندون
وای که چه خوشحال میشم!
وقتی میآد خونهمون
همیشه توی جیبش
نقل و کلوچه داره
این همه خوردنی رو
برای من میآره
دلم میخواد که یک روز
عینکشو بردارم
کلاه قهوهایش رو
روی سرم بذارم
پر بکنم جیبامو
با نقل و با کلوچه
خنده باشه رو لبهام
وقتی میآم تو کوچه
تا وقتی که پیر شدم
بشم آدمی خندون
ای خداجون کاری کن
منم بشم مثل اون
بابابزرگ من هست
یه پیرمرد خندون
وای که چه خوشحال میشم!
وقتی میآد خونهمون
همیشه توی جیبش
نقل و کلوچه داره
این همه خوردنی رو
برای من میآره
دلم میخواد که یک روز
عینکشو بردارم
کلاه قهوهایش رو
روی سرم بذارم
پر بکنم جیبامو
با نقل و با کلوچه
خنده باشه رو لبهام
وقتی میآم تو کوچه
تا وقتی که پیر شدم
بشم آدمی خندون
ای خداجون کاری کن
منم بشم مثل اون
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه